محل تبلیغات شما
بلاخره فهمیدم اصل داستان چی بوده مثل اینکه یارو به مهربان گفته کارش طول میکشه اونم میره یه کافی شاپ اون دورو اطراف پیدا میکنه میره بشینه اونجا ماه رمضونم بوده دیگه کسی توش نبوده نمیدونم چرا جدیدا انقد مردم زدن بالا یه بچه سوسول استخونی بود رفتم زدمشو جدامون کردن خونشونم کنار کافیشاپش بود خانوادش زنگ زدن پلیس باباشم کنارمن وایساده بود فرارنکنم مثلا حالا انگارمن میخواستم فرار کنم کسی میتونست جلومو بگیره زنگ زدم بابامواز کلانتری اومدن بردنمون رو صندلی

بس است مرد حسابی، به احترام دیازپام

اینکه یک روزمهندس برود در پی شعر، سَروسِریست که باموی پریشان دارد

مواظب حرفامون رفتارمون باشیم، نه به خاطر بقیه، به خاطر وجدان خودمون

میره ,یه ,کسی ,زنگ ,بوده ,زدن ,باباشم کنارمن ,پلیس باباشم ,زدن پلیس ,زنگ زدن ,کنارمن وایساده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گلبُن وفا «اشعارآئيني»